دخترکهکشانها


 

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت 1:12 توسط yasamin| |

گناه دالما......................

نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:51 توسط yasamin| |

همه مدادرنگیهامشغول بودند...به جزمدادسفیدهیچکس به او کارنمیداد

همه میگفتندتوبه هیچ دردی نمیخوری

یک شب که مدادرنگی هاتوی سیاهی کاغذگم شده بودند...

مدادسفیدتاصبح کارکردو ماه کشیدمهتاب کشید

وانقدرستاره کشیدکه کوچک وکوچک شد

صبح توی جعبه مدادرنگی

جای خالی او باهیچ رنگی پرنشد...

نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:42 توسط yasamin| |

چه ساده باگریستن خویش زاده میشویم

وچه ساده...

باگریستن دیگران از دنیامیرویم

ودرمیان این دوسادگی معنایی میسازیم به نام

زندگی.....

نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:32 توسط yasamin| |


                            خواستم زندگی کنم...

                                 راهم رابستند...

                                   ستایش کردم...

                              گفتندخرافات است...

                         خندیدم گفتنددیوانه است...

                        گریه کردم گفتندبهانه است...

                         دنیارانگه داریدمیخواهم پیاده شوم...!!!!!!!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:17 توسط yasamin| |

روزی که متولد شدم.صدایی در گوشم طنین انداخت

از او پرسیدم کیستی تو؟

گفت غم!

خیال کردم غم عروسکی است که درسال هابعدبا او بازی خواهم کرد....

اما ندانستم خود عروسکی هستم در دسته غم....!!!!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:15 توسط yasamin| |

میدونی چرا وقتی گریه میکنی!

وقتی میخوای بری تودریا!

وقتی میخوای کسی روببوسی!

چشماتومیبندی؟میدونی چرا؟

چون قشنگترین چیزای دنیاقابل دیدن نیست!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:7 توسط yasamin| |

in the name of only finer the accident hearts!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

keep two flowers in your hands

one of them in your right hand

and the other in your left hand

 but i love the middle one

        

forget what you can not gain

and gain what you can not forget

"she kespear"

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:51 توسط yasamin| |

زندگی به مرگ گفت:چرا امدن تورفتن من است؟

چراخنده تو گریه من است؟

مرگ حرفی نزد..

زندگی دوباره گفت:من با امدنم خنده میاورم و تو گریه!

من با بودنم زندگی میبخشمو تونیستی...!

مرگ ساکت بود.زندگی گفت:رابطه منو تو چه احمقانه اس!!!!!!

زنده کجا.گور کجا؟دغمه کجا.نور کجا؟غصه کجا.سورکجا؟

زندگی فریادزد:دیوونه لااقل بگو چرامحکوم به مرگم؟

ومرگ ارام گفت:

تابفهمی توودیوانگیوعشقو حسرت چه بیهوده اید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:50 توسط yasamin| |

 


بهترین چیزهایی که تودنیاس و رایگانه!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

the bebt thing in the world are free!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:20 توسط yasamin| |

بی تو...

بی تودرخلوت شب ناله میکرد دل من

باهرترانه از توخوندن گریه میکرد دل من

دیگه تنهاترازاین نمیشه باشم میدونی؟؟؟؟

سخته برام ازتوجداشدن میدونی؟؟؟؟

به دلم وعده دادم که چشمات ماله منه

به خدادوست دارم این دیگه حرفه اخره.......

نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:0 توسط yasamin| |

خاطرات........................

خاطرمان باشد به یادهم باشیم

شایدسالها بعد درگذرگاه هایی

بی تفاوت ازکنارهم بگذریم

وبگوییم

ان غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,ساعت 18:24 توسط yasamin| |


تنها بودن قدرت میخواهد

واین قدرت را

کسی به من دادکه بهم قول دادوگفت

تنهات نمیذارم!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,ساعت 18:16 توسط yasamin| |

 یادتونه...!

 

سرکلاس تخته پاکن رو خیس میکردیم میکشیدیم روتخته فکرمیکردیم خیلی تمیزشده...

 

بعدکه خشک میشدمیدیدیم

 

چه گندی زدیم

 

الان همین حس رونسبت به زندگیم دارم.........

نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت 18:33 توسط yasamin| |

دلم میگیره.........................

.

.

.

.

.

.

وقتی برای تومینویسم

ولی همه میخونن

جززززززززززززززززززززززززززتووووووووووووووووووووو

نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت 18:24 توسط yasamin| |

مادرم مرا ببخش

دردبدنم بهانه بود!!!!!!!!!!!!!!

کسی رهایم کرده

که صدای بلندگریه ام

اشک هایت را دراورده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت 18:8 توسط yasamin| |

بدون اراده متولدمیشویم...

باحیرت زندگی میکنیموسپس...

باحسرت میمیریم...

اماانچه که هرگزفروغش رنگ فنا نمیپزیرد

دوستی های پاک وبی الایش

است......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:43 توسط yasamin| |

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:42 توسط yasamin| |

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:39 توسط yasamin| |

گفتمش دل میخری؟پرسیدچند؟

گفتمش دل ماله توتنهابخند...

خنده ای کردو دل از دستم ربود...

تابه خود بازامدم او رفته بود...

جای پایش روی دل جامانده بود...

گفتم توفرهادمنی...گفتاتوشیرینی مگر...؟!

گفتم خرابت میشوم...گفتاتو ابادی مگر...؟!

گفتم ندادی دل به من...گفتا توجان دادی مگر...؟!

گفتم ز کویت میروم...گفتاتوازادی مگر...؟!

گفتم فراموشم نکن...گفتاتودریادی مگر...؟!

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:19 توسط yasamin| |

به سلامتی دختری که گرمای دسته دوست پسر بی پولش رو باگرمایبخاری ماشین بچه پولداری عوضنمیکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:12 توسط yasamin| |

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:57 توسط yasamin| |

گفتم:میری؟

گفت:آره.

گفتم:منم بیام؟

گفت:جایی که من میرم جای دونفره نه سه نفر

گفتم:برمیگردی؟

فقط خندید...

اشک تو چشمام حلقه زد سرمو انداختم پایین

دستشو زیر چونم گذاشتو سرمو بالا اورد

گفت: میری؟

گفتم:آره

گفت:منم بیام؟

گفتم جایی که من میرم جای یه نفره نه دو نفر.

گفت:برمیگردی؟

گفتم:جای که من میرم راه برگشت نداره

من رفتم اونم رفت

ولی اون مدتهاست که برگشته و با اشک چشماش مزارموشستشو میده.

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:32 توسط yasamin| |


Power By: LoxBlog.Com